دیشب خواب دیدم خواب یه در سوخته
تو خواب دیدم دلیر مردی را دست بسته به جایی میبرن
وزنی با پهلوی شکسته به پشت در
خواب دیدم کفتارها دور خانه ای جمع شده اند
در خواب عطر عجیبی را استشمام می کردم که قسم می خورم تا به حال
بوی آن عطر را استشمام نکرده بودم
از خواب با صدای مهربان مادر برخواستم
که میگفت پاشو وقت نمازه
رفتم توحیاط که وضو بگیرم
نگاه به آسمان کردم
دیدم که ماه مثل گذشته نورانی نیست
در دلم غوغایی بود
خدایا چه خبر بود
چرا انقدر من آشفته حال بودم
نظرات